هوا خیلی گرم شده!!!
چند روزه که هوا خیلی گرم شده بود و من و مامانم دیگه اصلا تحمل گرما رو نداشتیم... و از اونجا که چند روزه مرتب به بابایی میگیم هوا گرمه و تاثیری نداره دیروز تا بابایی و دایی محسن اومدند خونه کفش دَر نیاورده، اونا رو فرستادیم پشت بام جهت سرویس کولر... یه ربع بیشتر نگذشته بود که دایی محسن با یه کبوتر در دست برگشت خونه و می گفت کبوتره خیلی تشنه بوده و از فرط تشنگی تا روی پشت بوم آب می بینه بدون اینکه فکر کنه که ممکنه بگیرنش و بندارنش تو قفس سریع میاد پایین !!! دایی محسن فقط کبوتر و آورد خونه تا من ببینمش وگرنه قصد نداشت اونو نگه داره.جالبه بدونید دایی محسنِ من هر جا میره یه حیوون به تورِش میخوره.حدود یه ماه قبل دایی محسن رفته بود بیر...